اوستا حسین کمساری آخرین بازمانده ازخاندان تفنگ ساز
به گزارش طلوع شمال ار دیار سید ؛ در پهنه این سرزمین، استادکارانی هستند که با کهولت سن دیگر دست و توان کار کردن ندارند، اما تجربههای ارزنده آنها نیازمند ثبت و فراگیری است تا با فقدان این استادکاران، آن حرفه به طور کامل نابود نشود. «حسین استاد» یکی از این صنعتگران ساکن روستای کُمسار شهرستان شفت است که […]
به گزارش طلوع شمال ار دیار سید ؛ در پهنه این سرزمین، استادکارانی هستند که با کهولت سن دیگر دست و توان کار کردن ندارند، اما تجربههای ارزنده آنها نیازمند ثبت و فراگیری است تا با فقدان این استادکاران، آن حرفه به طور کامل نابود نشود. «حسین استاد» یکی از این صنعتگران ساکن روستای کُمسار شهرستان شفت است که در سن ۷۸ سالگی خاطرات حرفه خود را در بازگو میکند. وی یکی از صنعتگرانی است که نسل در نسل، تفنگ سرپر میساختند. پدر بزرگ او برای نیروهای مبارز جنبش جنگل تفنگ میساخت و تعمیر میکرد.
صنعتی که رو به فراموشی است
برای دیدن اوستا «حسین تفنگ ساز» به روستای کمسار بزرگ شهرستان شفت، آن سوی برکه رفتم. یافتن آدرس منزلش زیاد سخت نبود. از هرکس که میپرسیدم، میگفت، رسیدی به پل آهنی برو آن سوی پل. نزدیک به «برکه نیلوفر» و «چنار رودخانه»، اثری از درختان تنومند آزاد نبود، همه را از ته بریده بودند و هیزمها را لابد برای فروش، گوشه جاده دسته کرده بودند. نزدیک به مسجد قدیمی کمسار، آدرس خانهاش را می پرسم، جادهای را نشان میدهند که دو سوی آن خانههایی است با پرچینهای چوبی که زیبایی جاده را دو چندان کرده است.
اهالی روستا، «آقا استاد» صدایش میکنند. نام خانوادگی وی همین است، آن هم بخاطر صنعتی که ۵ نسل در خاندان وی رونق داشته و گویا قرار است آخرین نسل خاندان «تفنگ ساز» به «اوستا حسین» ختم شود.
لابه لای سر و صدای بوقلمونهای حیاط، اوستا حسین را صدا کردیم. داخل حیاط بزرگ، دو باب منزل مسکونی است؛ یکی با معماری سنتی با تالار چوبی و در جوارش مسکنی به سبک نو. اوستا حسین برخلاف تصور از خانه تازه ساخت به حیاط آمد. قامتش راست و محکم و موهای جوگندمی دارد. سن و سال ظاهری وی کمتر از ۷۸ سال را نشان میدهد. مردمان روستا با کار و تلاش عجین هستند و جسمشان هم در هوای آزاد کوهستان سالمتر میماند. اگرچه سعی دارد به فارسی با ما تکلم کند، اما زبان مادری را نمیتوان لابه لای گفتار پنهان کرد.
ساخت تفنگ برای مبارزان نهضت جنگل
اوستا حسین با اشاره به اینکه ۵ نسل پیش از او همه تفنگ ساز بودهاند ، میگوید: «خاندان ما چندین نسل است که به تفنگ سازی مشغول هستند. جد بزرگ ما فردی بنام حاجی خسرو آذری بود.» اگرچه زبان مادری وی گیلکی است، اما پدر جدشان ترک زبانی از مهاجران آذربایجان به گیلان بود. جد پنجمشان که به گیلان میآید، با دختری از این دیار ازدواج کرده و در شهرستان شفت ساکن میشود.
اوستا حسین میگوید: «پدربزرگ من اوستا میرزا مهدی از یاران میرزا کوچک خان بود. برای جنگلیان تفنگ سرپر درست میکرد. تفنگهای تعمیری را هم پیش او میآوردند.»
وی با اشاره به اینکه خودش هم در سریال میرزا کوچک جنگلی نقش تفنگچی را بازی میکرد ادامه میدهد: «۶ ماه عوامل سریال در روستای کمسار برای فیلمبرداری ساکن بودند. ابتدای سریال اسم من هم هست. نوشتهاند؛ استاد حسین تفنگ ساز.»
نزدیک به رودخانه، باغ کوچکی مشرف به رودخانه است که درختچههای خاردار دارد، میگوید: «اینها لیموهای جنگلی است. مثل زهر تلخ است.» استاد حسین پرچین باغ را نشان داده و میگوید: «تو سریال میرزا، پشت همین پرچین تیراندازی میکردیم. برای ما لباس تالشی آوردند و کفشمان هم چموش بود. لباسی که آن زمان جنگلیها میپوشیدند».
اوستا حسین از ۱۲ سالگی این حرفه را از نیاکان خود آموخته است اینکه تا به امروز چند تفنگ ساخته یادش نیست. ۸ سالی میشود که دست به کار چکش و سندان نبرده و تفنگ سازی را کنار گذاشته است. از فرزندانش هم هیچکدام این حرفه را نیاموخته اند و به گفته خودش تفنگ سازی با اوستا حسین خاتمه مییابد.
تفنگهایی که درست کرده، بیشتر برای شکارچیان محلی کاربرد داشته است و شکارچیان محلی برای دفاع از حیوانات وحشی و یا تهیه گوشت شکار خریدار آن بودند.
وی در این باره میگوید: از محلات مختلفی همانند تالش، چوبر، خرطوم، پسیخان و روستاهای اطراف برای خرید تفنگهایی میآمدند که ساخته بودم. بیشتر برای دوستان و آشنایان و یا اگر کسی سفارش میداد برایش میساختم. با تفنگی که میساختم همه نوع حیوانی اعم از خرس، پلنگ و یا در تالشها آهو و گوزن، و یا در آن زمان ترنگ، مرغابی وحشی میتوانستند شکار کنند.
اوستا توضیح میدهد: تفنگهای سرپر، بدنهاش از چوب درخت کِی گم و درخت گردو بود. کی گم از درختان بومی کوهستانهای تالش است که تالشیها چوبش را برایم میآوردند. لولههای تفنگ را هم از ضایعات ماشین پاویدا درست میکردم. پاویدا که از بین رفت، لولههای آماده را میخریدیم. تفنگ سر پر، باروت و ساچمه و ترقه میخواست باروت را اهالی رودبار میآوردند. ساچمه و ترقه هم که همان فتیله تفنگ بود را از رشت میخریدم. یک کوره کوچک گوشه حیاط داشتم که با آن میلگرد سرخ میکردم و آهنهایی که میخواستم تغییر شکل دهم، همانجا داغ کرده و چکش میزدم.
وی ۸ سالی است که تفنگ سازی را کنار گذاشته و متأسفانه نوشته و یا عکس و سندی از تفنگهایش ندارد. خودش میگوید: عکس داشتم، ولی برادرزاده ام که در کارهای سینمایی و هنری است، بُرد و دیگر نیاورد. بردارزداده هایمعکسهایی دارند از تفنگهایی که من و اجدادم میساختیم. ولی بعد از فوتشان دیگر خبری از آنها ندارم.
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید